الاغی بود که آن حضرت بر او سوار شدی. (آنندراج). خری بود که عیسی علیه السلام بگاه سیاحت و مسافرت انجیل بر او بار کردی. (از شرفنامۀ منیری). رجوع به کلمه خر شود: زآنکه زنی نان کسان را صلا به که خوری چون خرعیسی گیا. نظامی. خر عیسی گرش بمکه برند چون بیاید هنوز خر باشد. سعدی (گلستان)
الاغی بود که آن حضرت بر او سوار شدی. (آنندراج). خری بود که عیسی علیه السلام بگاه سیاحت و مسافرت انجیل بر او بار کردی. (از شرفنامۀ منیری). رجوع به کلمه خر شود: زآنکه زنی نان کسان را صلا به که خوری چون خرعیسی گیا. نظامی. خر عیسی گرش بمکه برند چون بیاید هنوز خر باشد. سعدی (گلستان)
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، شیرمرغ، وطواط
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، شیرمرغ، وطواط
مشهور است که حضرت عیسی در بدایت حال صباغی می کرد و یک خم بود که هر جامه را در آن زدی هر رنگی که خواستی کردی و بیرون آوردی: او ز یکرنگی عیسی بو نداشت وز مزاج خم عیسی خو نداشت. مولوی
مشهور است که حضرت عیسی در بدایت حال صباغی می کرد و یک خم بود که هر جامه را در آن زدی هر رنگی که خواستی کردی و بیرون آوردی: او ز یکرنگی عیسی بو نداشت وز مزاج خم عیسی خو نداشت. مولوی
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 ه. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 هَ. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کرده بودند. این چوب یکی از ذخایر گرانبهای کلیسای آناستازیس در شهر اورشلیم بوده است. در سال 614 یا 615 میلادی سپاهیان ایرانی شهر اورشلیم را تسخیر کردند و کلیسای آناستازیس را آتش زدند. این دار بدست یزدین ترسا، جواهرساز خسرو پرویز افتاد. یزدین آن را پنهان کرد ولی سپاهیان خسرو از آن آگاه شدند و از چنگ یز دین بدرش آوردند. و بخزانه ای که بدستور خسرو برای غنایم جنگهای روم ساخته بودند سپردند. این دار چهارده یا پانزده سال در ایران ماند تا اینکه شهربراز سردار ایرانی که به فرخان معروف به ود با هراکلیوس امپراطور همدست شد و سلوکیه را بکمک او گرفت و اردشیرسوم نوادۀ خسروپرویز را کشت و خود را در سال 360 میلادی پادشاه خواند. او یکسال پیش از اینکه بپادشاهی رسددارعیسی را برای دلجویی از قیصر به روم فرستاد. هنگام انتقال این دار بروم زنی از خاندان شاهی سیونی پاره ای از آن را بدست آورد و با خود بصومعه ای در نزدیکی شهر نخجوان برد. (تاریخ چلیپای ترسایان. به قلم سعید نفیسی در مجله مهر شماره پنجم سال 3). فردوسی در شاهنامه بداستان این دار اشاره ای دارد اما هرگز یادآور نشده است که این دار چگونه بخزانۀ شاهان ساسانی آمده است. فقط در بیان جنگهای خسروپرویز با رومیان بدرخواست قیصر روم برای بازفرستادن آن اشاره می کند: یکی آرزو خواهم از شهریار که آن آرزو نزداو هست خوار که دار مسیحا بگنج شماست چو یابند، دانید گفتار راست برآمد بر آن سالیان دراز سزد گر فرستد بما شاه، باز بدین آرزو شهریار جهان ببخشاید از ماکهان و مهان ز گیتی برو بر کنند آفرین که بی او مبادا زمان و زمین بدان من ز خسرو پذیرم سپاس نیایش کنم روز و شب در سه پاس. (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2863). و خسرو جواب داد: کسی را چه خوانی همی سوگوار که کردند پیغمبرش را بدار که گوید که فرزند یزدان بد اوی ؟ بدان دار برگشته خندان بد اوی ؟ چو فرزند بد، رفت سوی پدر تو اندوه آن چوب پوده مخور ز قیصر چو بیهوده آید سخن بخندد بر آن نامه، مرد کهن همان دار عیسی نیرزید رنج که شاه اردشیر آن نهاده بگنج از ایران چو چوبی فرستم بروم بخندند بر ما همه مرز وبوم (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2866)
چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کرده بودند. این چوب یکی از ذخایر گرانبهای کلیسای آناستازیس در شهر اورشلیم بوده است. در سال 614 یا 615 میلادی سپاهیان ایرانی شهر اورشلیم را تسخیر کردند و کلیسای آناستازیس را آتش زدند. این دار بدست یزدین ترسا، جواهرساز خسرو پرویز افتاد. یزدین آن را پنهان کرد ولی سپاهیان خسرو از آن آگاه شدند و از چنگ یز دین بدرش آوردند. و بخزانه ای که بدستور خسرو برای غنایم جنگهای روم ساخته بودند سپردند. این دار چهارده یا پانزده سال در ایران ماند تا اینکه شهربراز سردار ایرانی که به فرخان معروف به ود با هراکلیوس امپراطور همدست شد و سلوکیه را بکمک او گرفت و اردشیرسوم نوادۀ خسروپرویز را کشت و خود را در سال 360 میلادی پادشاه خواند. او یکسال پیش از اینکه بپادشاهی رسددارعیسی را برای دلجویی از قیصر به روم فرستاد. هنگام انتقال این دار بروم زنی از خاندان شاهی سیونی پاره ای از آن را بدست آورد و با خود بصومعه ای در نزدیکی شهر نخجوان برد. (تاریخ چلیپای ترسایان. به قلم سعید نفیسی در مجله مهر شماره پنجم سال 3). فردوسی در شاهنامه بداستان این دار اشاره ای دارد اما هرگز یادآور نشده است که این دار چگونه بخزانۀ شاهان ساسانی آمده است. فقط در بیان جنگهای خسروپرویز با رومیان بدرخواست قیصر روم برای بازفرستادن آن اشاره می کند: یکی آرزو خواهم از شهریار که آن آرزو نزداو هست خوار که دار مسیحا بگنج شماست چو یابند، دانید گفتار راست برآمد بر آن سالیان دراز سزد گر فرستد بما شاه، باز بدین آرزو شهریار جهان ببخشاید از ماکهان و مهان ز گیتی برو بر کنند آفرین که بی او مبادا زمان و زمین بدان من ز خسرو پذیرم سپاس نیایش کنم روز و شب در سه پاس. (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2863). و خسرو جواب داد: کسی را چه خوانی همی سوگوار که کردند پیغمبرش را بدار که گوید که فرزند یزدان بد اوی ؟ بدان دار برگشته خندان بد اوی ؟ چو فرزند بد، رفت سوی پدر تو اندوه آن چوب پوده مخور ز قیصر چو بیهوده آید سخن بخندد بر آن نامه، مرد کهن همان دار عیسی نیرزید رنج که شاه اردشیر آن نهاده بگنج از ایران چو چوبی فرستم بروم بخندند بر ما همه مرز وبوم (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2866)
قصری است منسوب به عیسی بن علی بن عبدالله بن عباس، و آن نخستین قصری است که هاشمیان در دورۀ منصور عباسی در بغداد ساختند، و آن بر کنار نهر رقیل واقع است. و اکنون از آن اثری نیست و به جای آن محله ای است بزرگ دارای بازاری که به نام قصر عیسی خوانده میشود. (معجم البلدان)
قصری است منسوب به عیسی بن علی بن عبدالله بن عباس، و آن نخستین قصری است که هاشمیان در دورۀ منصور عباسی در بغداد ساختند، و آن بر کنار نهر رقیل واقع است. و اکنون از آن اثری نیست و به جای آن محله ای است بزرگ دارای بازاری که به نام قصر عیسی خوانده میشود. (معجم البلدان)